مرگ اخلاق در شرایط بقا
نویسنده: یلدا غیور
زمان مطالعه:4 دقیقه

مرگ اخلاق در شرایط بقا
یلدا غیور
مرگ اخلاق در شرایط بقا
نویسنده: یلدا غیور
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]4 دقیقه
وعظ اخلاق آسان است، بنیان نهادنش دشوار.
- آرتور شوپنهاور
گوری: «ما قراره چی بخوریم؟»
پیرمرد: «معلومه؛ پسموندههای طبقه بالاتر.»
سپس یک حرکت حماسهوار بزرگنماییِ دالی به سمت دریچهی گورمانند روی سقف، این سکانس معرکه را میسازد تا نمایانگر شکاف طبقاتی بسیار باشد و آن را منوط کند به اخلاقی که در گروی بقاست. آیا خرده نانی برای آنها باقی خواهند گذاشت؟ اگرنه چه؟ غم نان را به چهچیز چاره اندیشند؟ رنج گرسنگی آنها را به چه مکافاتی خواهد کشاند؟ و پس از آن، جنایاتی که در پی مکافات پدیدار میگردند و اخلاقی که بنیانش مورد ظن قرار میگیرد.
این باز نگاهی بود به یک سکانس از فیلم پلتفرم که از دید سینمایی اگر با این نیمچه سوادی که من دارم، بپذیرید، یکی از بهترین نمونهها برای بحث جاری است؛ مرگ اخلاق در شرایط بقا.
این فیلم یک اثر سینمایی اسپانیایی به کارگردانی گالدر گازته لو بود که در سال 2019 منتشر شد. داستان در یک زندان غیرمعمول و چندطبقه رخ میداد که در آن غذا از بالاترین طبقه به پایینترین توزیع میشد و اگر بخت یار میبود از تهماندهها به نفرات پسین میرسید. یا که نه. مردمان پایین، محکوم به گرسنگی. بگذریم که چرا و چگونه راهشان به آنجا ختم شده بود یا سرانجامش چه شد، تنها آنکه میشود گفت این بهترین و مبرهنترین تمثیلی بود که میشد برای نقد اختلافات طبقاتی به میان آورد. داستان آنچنان نمادین است که نگاهی ژرف را میطلبد. مثلا همین غذا. غذا را اگر نمادی از زندگی در نظر بگیریم، نمادی از وسیلهای در امتداد استمرار آن، پر بیراه هم نیست اگر نبودش تهدیدی برای بقا بهحساب آید. حال به مقصودِ این بحث خواهیم رسید که اگر دوام حیات، بقای انسان، در بیمی مدام قرار گیرد چه رخ خواهد داد؟ مسئله اخلاق چه میشود؟ آیا در هیاهوی اختلافات طبقاتی، همدلی به کام نابودی کشیده میشود و خودخواهی غالب میشود؟
میل به زندهماندن، امری طبیعی است؛ نه فقط در انسان بلکه در تمام موجودات وجود دارد و اگر تهدید شود به میل غالب تبدیل میگردد. اندیشیدن به چیزی غیر از آب در هنگام تمنای تشنگی، محال به نظر میرسد. اما همانطور که اشاره شد، انسانیت به سبب اخلاق، آدمی را از زمره دیگر موجودات جدا میکند و او را درگیر وجدانی میکند که بازدارنده است. وجدانی که ارتباط تنگاتنگی با عمل دارد و با صیانت نفس گاهی در تضاد است. غریزه زندگی، به هر قیمتی، گرچه در شرایط دشوار مانند همان مثال فوق، شدید میشود اما گاهی مسئله اخلاق مانع آن میشود تا انسان، تن به هرکاری دهد یا همدلی را به طور کامل از یاد ببرد. اما اخلاق اگر مسبب رنج شود، چه به سود آدمی؟ اگر به اتمام زندگی او بیانجامد، آیا اخلاقمندنبودن بهتر نیست؟ یا که نه؛ گیریم که اخلاق هم وعظ شده باشد و پذیرفته، آیا در انجام، موفق خواهد بود؟
حال بگذارید بحث را تنها با تکیه بر جهانبینی من پیش نبریم. از نظر شوپنهاور، اساس اخلاق درک رنج دیگران و احساس همدلی داشتن است. در این باب، با قبول اینکه رنج یک واقعیت مشترک است و انسان با درک این واقعیت رفتارهای اخلاقی را شکل میدهد، خود این اخلاقی که به سبب این فهم به واقع رسیده است آیا رنج خویشتن را همراه نمیآورد؟ به گمانم گاهی بله. این دقیقا همان چیزی است که در شرایط دشوار با آن مواجه میشویم. همانطور که شوپنهاور به آن اشاره میکند در چنین وضعی که منابع محدودند، انسان ناگزیر انتخابهایی انجام میدهد که ممکن است به رنج دیگران منتهی شود.
حال اگر باز به نظر خود شوپنهاور رجعت کنیم و اخلاق را برآمده از عمیقترین احساسات آدمی بدانیم، پس این مسبب رنج دیگری شدن، شاید توجیهپذیر به حساب آید و همان وجدانی که به طغیان آمده، کمی آرامتر میشود. آدم با خودش میگوید: « خب انسان است دیگر. خردهای بر او نیست.»
شاید اگر جهانی ایدهآل وجود داشت، همان جهان سعادتگرایانهی مبتنی بر اخلاق، آن زمان میشد گفت که در شرایطی چنین، در ابتدا دیگری را در نظر بگیر نه خودت را. و چون ما در نفس، اراده داریم اما باز هم درگیر جبر بیرونی هستیم، خواه ناخواه درگیر این مرگ اخلاق خواهیم شد مگر آنکه ارادهمان در برانگیختن اخلاق آنچنان بسیار باشد تا زورش بر جبر برسد.
باری باید بر این امر واقف بود که هرچه شرایط برای آدمیان در جهت استمرار بقا، سختتر شود، احتمال مرگ اخلاق و گرویدن آدمی به خودخواهی و سودجویی فردی و کاهش همدلی و خصلت انسانیت افزون میگردد. انگار که آدمیت جمعی به ورطه فراموشی سپرده شده و فردیت تنها چیزی است که میماند.

یلدا غیور
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
کلیدواژهها
نظری ثبت نشده است.
